باید تو را باز پس بگیرم.

باید تو را باز پیدا کنم.

تویی که در یک اتفاق تلخ رها شده‌ای و در آن اتفاق تکرار می‌شوی.

باید زبانت را یاد بگیرم: بفهمم که بی حوصلگی‌هایت، کلافگی‌هایت، اضطراب‌هایت از کجا می‌آیند و برای برطرف شدنشان چه کاری می‌توانم برایت بکنم.

باید یادبگیرم چطور می‌توانم عمیقا خوش‌حالت کنم. باید بفهمم تو آرامش را در چه چیزی پیدا می‌کنی. باید بفهمم چه کاری بیشتر از هر چیزی به تو حس زنده بودن می‌دهد. باید برای آرام کردنت، برای خوش‌حال کردنت، برای سرزنده بودنت تلاش کنم.

 

(بغض)

 

سایه‌ات را دوست دارم.

چشمانت را دوست دارم.

دستانت را دوست دارم.

صدایت را دوست دارم.

باید بیشتر دوستت دارشته باشم. و نه فقط سایه و چشم و دست و صدایت را: گذشته و حال و آینده‌ات را.

باید دوستت باشم: نزدیک‌ترین، همدم‌ترین و صبورترین‌شان.

این‌طور است که دوام می‌آوریم جان من. این‌طور است.