نقطه تمرکزم در زندگی رو از دست دادم، حواسم پرت شده و بسیار آشفته‌ام. مدت زیادی سر خودم رو با کارهای متنوعی گرم کردم و متوجه شدم که این تصمیم، بیشتر از اینکه بهم کمک کنه، داره بهم آسیب میزنه. امروز دقیقا دو هفته از زمانی که خودم رو در زندگی متوقف کردم میگذره و بالاخره احساس میکنم تحت هیچ فشاری نیستم و به جاش دچار اضطراب شدم: باید چکار کنم؟

باید چکار کنم؟ نمیدونم. اما میدونم نداشتن تمرکز و حواس‌پرتی هیچ کمکی بهم نمیکنه. به گمونم باید بنشینم و اولویت های زندگیم رو لیست کنم: چیزهای ضروری رو و چیزهایی رو که عمیقا دوستشون دارم، هرچیزی که توی این دو دسته جا نشه، اولویت من نیست.

فکر میکنم اگر این کار رو بکنم، از وسواس فکری که در مورد تو دارم رها میشم: تو جز اولویت های من نیستی.