دارم با خودم آشتی میکنم- آرام آرام.
روزهای سختی را میگذرانم. هیچ وقت به هیچ ماده مخدری اعتیاد نداشتهام، اما حس میکنم ترک کردن اعتیاد باید حسی این چنین داشته باشد: تلاش میکنی آرام آرام زهرش را از جسم و روانت بیرون کنی، یک وقت هایی تو بر زهر پیروزی، یک وقتایی زهر بر تو پیروز میشود و حس ناتوانی وجودت را میبلعد. در این لحظات، تنها پناه استغاثه و خواب است.
گفتم خواب. دو روزی میشود که با چشمان خیس از اشک از خواب بیدار میشوم باز. برنامه این است که قبل از خواب از هر حاشیه ای که میتواند ذهنم را درگیر کند، فاصله بگیرم.
امروز دوباره به موزیک های قدیمی ام سر زدم و از زیبایی آلبوم 21 ادل غرق لذت شدم.
به نظر میرسد دارم کم کم با خودم آشتی میکنم. به نظر میرسد که کم کم میتوانم خودم رو در آغوش بکشم.